مــــــیگویند همه جاهست..... اما نمـــــی دانم چه حکمـــــتی ست که هربار میخواهم.... صــــــــدایش کنم.... نگاهـــــــم به آن بالاها گـــــــره می خورد.... گویــــــــی دیگر دلهره ی از دست دادنش را ندارم..... گوش هایــــــــم را می گیرم..... چشم هایــــــــم را می بندم..... ولی حریف افـــــــــکارم نمی شوم.... چقدر دردناک است فهمـــــــــیدن.... خـــــــــــــــــدایا....کاش یکبار روبرویم بنشـــــینی...
نظرات شما عزیزان:
برچسبـها :
mostafa |